پرسشهایی از علی جوادی
(٢)

پرسشهای زیر گوشه ای از سئوالاتی هستند که در مناظره ای میان مهرداد مشایخی و علی جوادی در واشنگتن دی سی توسط "کانون دوستداران فرهنگ و هنر ایران" ترتیب داده شده بود٬ مطرح شدند. از علی جوادی خواستیم که برای خوانندگان نشریه به برخی از این سئوالات بطور کتبی هم پاسخ دهد .

پرسش: شما با مجاهد چه فرقی دارید؟ سرنگون کردن ساده ترین کار است؟ مگر طبقه کارگر قیم جامعه است که حکومت کارگری باید برقرار شود؟

علی جوادی: واقعیت این است که نیروهای بسیاری در جامعه خواهان سرنگونی و نابودی رژیم اسلامی هستند. نسلی در جامعه خواهان سرنگونی رژیم اسلامی است. اکثریت توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی لحظه شماری میکنند. سرنگونی طلبی پیش شرط تحقق اصلی ترین مطالبات توده های مردم در جامعه است. تنها اقلیتی مرتجع و اسلامی خواهان حفظ و یا حفظ و اصلاح رژیم اسلامی اند. اما این نیروها به یک جنبش اجتماعی تعلق ندارند. کمونیسم کارگری نیرویی سرنگونی طلب و خواهان استقرار یک جامعه آزاد٬ برابر٬ مرفه و کمونیستی است. سرنگونی رژیم اسلامی پیش شرط تحقق این مطالبات و یک حلقه از مجموعه خواستهایی است که ما برای آن مبارزه میکنیم .

اما این اتهام که نیروی سرنگونی طلبی مانند حزب اتحاد کمونیسم کارگری دارای وجوه و تمایلات مشترکی با فرقه مجاهد هستند٬ یک تلاش سخیف جریانات ملی – اسلامی است. اقدامی است برای مقابله با سرنگونی طلبی انقلابی و کمونیستی. هدف از این اتهام این است که جنبش کمونیسم کارگری را که در خط مقدم سرنگونی طلبی رژیم آدمکشان اسلامی قرار دارد با جریان مذهبی و فرقه ای مانند مجاهد در یک ردیف قرار دهند. به این امید واهی که شاید بتوانند با تضعیف جنبش سرنگونی طلبی و نیروی عمده آن کمکی به بقاء حکومت سیاه رژیم اسلامی کرده باشند. این اتهام گوشه ای از تبلیغات کریه مدافعان خجول رژیم اسلامی در صفوف جنبش ملی – اسلامی است. جریاناتی که سرنوشتشان با حکومت اسلامی گره خورده است و کماکان در صفوف این رژیم رکاب میزنند. اتفاقا اگر نیرویی با مختصات پایه ای جریان مجاهد خوانایی داشته باشد٬ آن هم بستر عمومی جنبش ملی – اسلامی است. این جریانات جملگی از یک ریشه اند٬ دارای سنتهای اجتماعی و سیاسی مشترکند. تاریخ کم و بیش یکسانی دارند. قهرمانان یکسانی دارند. جملگی شان به سنت کثیف شیعه و اسلام تعلق دارند. دعوا واختلافات امروزشان سابقه دیرینه مشترکشان را کمرنگ نمیکند .

میگوئید "سرنگون کردن ساده ترین کار است"! از قرار باید پذیرفت که "اصلاح" رژیم اسلامی پیچیده ترین کار است؟ و به این اعتبار حتما باید به جنبش ملی – اسلامی که خواهان اصلاح یکی از جنایتکارترین حکومتهای تاریخ است مدال افتخار نیز اهداء کرد!؟ شاید ما از شما بپذیریم که "اصلاح" رژیم اسلامی پیچیده ترین پروژه ای است که جریانی میتواند در مقابل خود قرار دهد. به این دلیل ساده که تحقق امری غیر قابل تحقق٬ اگر نه غیر ممکن٬ مسلما پروژه پیچیده ای است. و چرا که نه؟ مگر نه اینکه "اصلاح" هیولای اسلامی امری غیرممکن است. مگر نه اینکه "اصلاح" حکومتی اسلامی که ترور و آدمکشی و بی حقوقی مردم ابزار حفظ قدرت سیاسی اش است کار "پیچده ای" است. اما نه! به این خاطر به کسی مدال افتخاری اهداء نمیکنند. برعکس این جریانات را باید با قاطعیت کامل افشاء و ایزوله کرد. تردیدی نیست٬ آن نیرویی که پروژه حفظ و اصلاح رژیم را در دستور خود میگذارد قبل از هر چیز نیرویی در خدمت یک حکومت اسلامی و جنایتکار است. این نیرو مسلما سرنوشتی متفاوت از رژیم اسلامی نخواهد داشت. با سرنگونی رژیم اسلامی پرونده این جریانات نیز بسته خواهد شد.
  
میپرسید: "مگر طبقه کارگر قیم جامعه است که حکومت کارگری باید برقرار شود؟" من میپرسم مگر بورژوازی قیم جامعه است که چندین دهه است بر جامعه حکومت میکند و کارنامه اش چیزی جز استثمار طبقه کارگر٬ شکاف طبقاتی٬ محرومیت اکثریت عظیم توده های مردم٬ استبداد٬ فحشا و بیکاری و نابودی امید و آروزهای اکثریت عظیم توده های مردم نیست؟ چرا؟ مگر بورژوازی قیم جامعه است؟ اگر میتوانستید کارنامه ای درخشان از عملکرد طبقه سرمایه دار در حاکمیت نشان میدادید شاید میشد بحث کرد که چرا باید و یا نباید به سلطه طبقاتی این نیرو بمنظور رهایی و آزادی انسانها پایان داد. اما نه کارنامه بورژوازی در حاکمیت درخشان است و نه هیچگونه حقانیت و مشروعیتی برای این حاکمیت میتوان قائل شد. این حکومتی است که "از بنیاد بر خشونت سازمان یافته است. خشونت علیه جان و جسم انسان ها٬ خشونت علیه عواطف و اذهان آنها٬ خشونت علیه امید و تلاش آنها برای بهبود زندگی و دنیای خویش. نظام کارمزدی٬ یعنی اجبار هر روزه اکثریت عظیم جامعه به فروش توان جسمی خویش به دیگران برای امرار معاش٬ سر منشاء و چکیده کل خشونت ذاتی این نظام است. زنان٬ کارگران٬ کودکان٬ سالخوردگان٬ مردم مناطق محروم و عقب مانده تر جهان٬ هر کسی حقی را مطالبه میکند و علیه ستمی بلند میشود٬ و هر کس و همه کس که در جامعه موجود مهر تعلق به این یا آن "اقلیت" به پیشانی وی کوفته شده است٬ قربانی مستقیم و هر روزه خشونت عریان نظام موجود است." (یک دنیای بهتر٬ منصور حکمت)

نه! طبقه کارگر قیم جامعه نیست. یک طبقه عظیم اجتماعی در جامعه است که خالق ثروتهای تولید شده در جامعه است. بدون کار و فعالیت این طبقه سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. فقط برای یک لحظه تصور کنید که کارگران دست از کار بکشند. پرستاران دست از کار بکشند. معلمان دست از کار بکشند٬ ... آیا میتوان تصور کرد که جامعه بتواند به روالی عادی به کار خود ادامه دهد؟ واقعیت این است که بورژوازی بدون استثمار کارگر نمیتواند به بقای خود ادامه دهد٬ اما کارگر میتواند با نابودی مناسبات بورژوازی و لغو کارمزدی جامعه ای عاری از استثمار٬ عاری از شکاف طبقاتی٬ عاری از محرومیت و نابرابری سازمان دهد.
 
بعلاوه مساله بر سر قیم بودن جامعه نیست. هیچ نیرویی قیم جامعه نیست. کلیه جوامع کنونی جوامع طبقاتی اند٬ همینطور کلیه حکومتها تاکنونی حکومتهای طبقاتی اند. هر نیرویی برای جامعه برنامه و نقشه عملی دارد. بدین منظور ما همواره شاهد مبارزه ای طبقاتی در طول تاریخ بوده ایم٬ مبارزه ای بر سر اینکه کدام آلترناتیو اجتماعی – طبقاتی سرنوشت مقدرات جامعه را در دست خواهد داشت. به این اعتبار اگر حاکمیت استثمارگرایانه بورژوازی ذره ای حقانیت داشته باشد٬ که ندارد٬ حاکمیت طبقه کارگر صد برابر حقانیت دارد. حتما میپرسید چرا؟ برای اینکه کارگر با آزادی خود جامعه را آزاد خواهد کرد. بورژوازی با حاکمیتش فقط خود را صاحب ثروت و امکانات جامعه کرد. بجای جامعه بورژوازی با تمام تناقضاتش باید جامعه ای انسانی٬ مبتنی بر تلاش و تعاون همگان سازمان داد. جامعه ای که هرکس به اندازه توانش در تولید محصولات مورد نیاز همگان سهیم باشید و به میزان نیازش از محصولات تولید شده جامعه بهره مند شود. کارگر با تصرف قدرت سیاسی و سازمان دادن حکومت کارگری برای اولین بار در طول تاریخ بشر به آرمان آزادی و برابری و رفاه انسانها به معنای واقعی کلمه جامه عمل میپوشاند.
 
پرسش: چگونه در جامعه ایران با عدم درک از دمکراسی میخواهید به همه آزادی بدهید؟

علی جوادی: اجازه دهید ابتدائا تفاوت فاحش میان آزادی و دمکراسی را روشن کنم و سپس به سئوال مورد نظر شما بپردازم. معمولا در تبیین های عامیانه و جاری در جامعه آزادی را مقوله ای مترادف دمکراسی تعریف میکنند. این تبیین را مدافعین بورژوازی به تلقی بخشی از جامعه تبدیل کرده اند. آزادی از نقطه نظر ما مقوله ای سیاسی و اجتماعی و طبقاتی است در صورتیکه در چهارچوب بورژوازی آزادی حداکثر مقوله ای سیاسی و حقوقی است. در صورتیکه آزادی مفهومی بسیار فراتر از آزادی حقوقی است. آزادی یعنی آزادی از قید و بند مناسبات طبقاتی٬ یعنی آزادی انسان از هر قید و بند طبقاتی٬ یعنی آزادی از قید تمامی سنتها و مناسباتی که اراده انسان را محدود و مشروط میکند. آزادی یعنی آزادی انسان در شکل دادن به سرنوشت خود مستقل از قید و بندهای طبقاتی و استثمارگرایانه سرمایه .

دمکراسی بهیچوچه مقوله ای همطراز آزادی نیست. آزادی یک مجموعه ارزشی است. از نظر ما کمونیستهای کارگری آزادی در سطح حقوقی مجموعه ای از حقوق و قوانینی است که تضمین کننده اراده آزاد شهروندان در سطح جامعه است. در صوتیکه دمکراسی در پایه ای ترین سطح یعنی حکومتی مبتنی بر رای مردم٬ حکومتی که مشروعیت خود را از رای مردم و نه از الله و یا از اشرافیت و خون گرفته باشد. در تعابیر عامیانه رایج معمولا دمکراسی را با لیبرالیسم یکی میگیرند. در حالیکه دمکراسی در خود هیچ نسخه ای در مورد حقوق شهروندی و یا آزادیهای فردی ندارد.
 
اما این تصور که گویا توده های مردم در ایران "درکی از دمکراسی" ندارد و از این رو آزادیهای بی قید و شرط قابل پیاده شدن نیست٬ بی برو برگردد تنها تلاشی مذبوحانه در دفاع از استبداد و بی حقوقی جامعه است. این یک نظریه قدیمی مدافعان استبداد است. بهانه شان برای سلب آزادی و سرکوب حقوق مدنی جامعه از قرار "درک مردم" از مقوله آزادی است. اما معلوم نیست چرا زمانیکه همین مردم برای کسب آزادی و رهایی دست به اعتراض میزنند و مشتهایشان را گره میکنند و فریاد میزنند٬ این آقایان در مقابل بجای اینکه شاد شوند به سرعت دست به اسلحه میبرند و سرکوب گسترده را در دستور خود قرار میدهند. در این لحظات استدلالات "شیک و پیک"شان کنار میرود و اسلحه و گلوله داغ پاسخ مردمی میشود که از قرار "درکی هم از دمکراسی" ندارند٬ اما به میدان آمده اند و برای گرفتن آزادی مبارزه میکنند و جانفشانی میکنند. از قرار معلوم نیست که این توده کارگر و مردم زحمتکش چقدر باید مبارزه کنند٬ چقدر باید جانفشانی کنند٬ چقدر باید زندانی و اسیر بدهند تا این جماعت رضایت دهند مردم "درک شان از دمکراسی" بالا رفته است؟ واقعیت این است که این بهانه ها پشیزی ارزش ندارد. باید از این جماعت پرسید٬ آیا شما قول میدهید که اگر اکثریت مردم در آزمون تعریف و کارکرد آزادی قبول شدند شما هم بجای مشاطه گری برای رژیمهای سرکوبگر و نافی آزادی٬ در مقابل از سرکوب و سلب آزادی جامعه دست خواهید کشید؟ تاریخ عملکرد حکومتهای همنوعان شما تماما خلاف این امر را نشان داده است!
 
و یک نکته کوچک دیگر: ما برای آزادی مبارزه میکنیم٬ چرتکه نمی اندازیم. آزادی یک حق انکار ناپذیر شهروندان جامعه است. بعلاوه معلوم نیست که چرا در جامعه کسانیکه همواره از آزادی محرومند٬ توده های عظیم کارگر و مردم زحمتکش هستند و اما در مقابل طبقات دارا و استثمارگران از آزادی برخوردارند؟ شاید این جماعت استثمارگر از آزمون "دمکراسی" موفق و سربلند بیرون آمده اند !

پرسش: آیا دیکتاتوری پرولتاریا را قبول دارید؟ نقش دیکتاتوری پرولتاریا در ذهن شما کدام است؟

علی جوادی: قبل از اینکه به سئوال شما پاسخ مثبت دهم اجازه دهید که کمی راجع به این مفهوم و تعابیر وارونه ای که از آن ارائه شده است٬ صحبت کنم. ببینید جوامع تاکنونی تماما جوامع طبقاتی اند و به همین اعتبار حکومتها هم خصلتی طبقاتی دارند. حکومت ماوراء طبقات یک دروغ مبلغین بی مایه سرمایه است. مادام که جوامع به طبقات تقسیم شده اند٬ حکومتها نیز بدون استثناء دارای ماهیتی طبقاتی اند. مارکس یک ارزیابی تاریخی طبقاتی از ماهیت حاکمیت٬ هر نوع حاکمیتی٬ در جوامع بشری ارائه میدهد. اصولا حاکمیت طبقاتی را "دیکتاتوری" یک طبقه بر سایر طبقات اجتماعی قلمداد میکند. بطور مثال٬ مارکس حاکمیت بورژوایی را دیکتاتوری بورژوازی میداند. همانطور که حاکمیت فئودالیسم را دیکتاتوری فئودالیسم ارزیابی میکند. به همین روال مارکس حکومت کارگری را هم دیکتاتوری پرولتاریا ارزیابی میکند. در اینجا بحث بر سر ماهیت طبقاتی حکومت است. در این مفاهیم اشاره ای به شکل حکومت نشده است. مثلا حکومت بورژوایی٬ هر نوع حکومت بورژوایی٬ مستقل از شکل سیاسی حاکمیت٬ مستقل از درجه آزادیهای سیاسی و فردی که به آن تحمیل شده است٬ در اساس دیکتاتوری طبقه سرمایه دار علیه طبقه کارگر و توده های مردم زحمتکش است. استثمار کارگر و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و توزیع اجتماعی را به زور اسلحه و زندان و مذهب و رسانه های تبلیغی به جامعه حقنه میکند. همانطور که بورژوازی استثمار را به جامعه دیکته میکند٬ حکومت کارگری و طبقه کارگر هم نفی استثمار و مالکیت اجتماعی و اشتراکی وسایل تولید و توزیع مورد نیاز شهروندان را به بورژوازی تحمیل میکند. در حاکمیت سرمایه داری نیروی کار کارگر کالایی است که باید در بازار فروخته شود و در قبالش مزد دریافت شود. در حکومت کارگری استثمار نیروی کارگر و کار مزدی امری است که حکومت کارگری برای نابودی اش شکل گرفته است.
 
اما دیکتاتوری مورد اشاره در ارزیابی طبقاتی مارکس از ماهیت حکومت به معنای استبداد و یا سلب حقوق سیاسی شهروندی و یا فردی در جامعه نیست. برعکس حکومت کارگری مورد نظر ما بنا به شاخص ها و معیارهای آزادی های سیاسی متضمن وسیعترین و آزادترین حکومت سیاسی در تاریخ است. حکومت کارگری بنا به تعریف به معنای اجرای حکم لغو استثمار و رهایی طبقاتی و آزادی جامعه و اعمال این حکم در مقابل مقاومت زهرآگین بورژوازی و نیروهای رنگارنگش است. در برنامه حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ "یک دنیای بهتر"٬ نوشته منصور حکمت آمده است:
 
"انقلاب کارگری باید دولت بورژوایی را به زیر بکشد. مقاومت بورژوازی در برابر انقلاب و بویژه در مقابل اشتراکی شدن وسایل تولید٬ حتی پس از در هم شکسته شدن قدرت دولتی اش ادامه خواهد یافت. از اینرو تشکیل یک حکومت کارگری که این مقاومت را خنثی کند و فرمان انقلاب را به اجرا در بیاورد٬ امری حیاتی است. حکومت کارگری نیز٬ نظیر هر حکومت دیگر٬ حکومتی مافوق جامعه و طبقات نیست. حکومتی طبقاتی است. اما این حکومت٬ که به همین اعتبار در تئوری مارکسیسم دیکتاتوری پرولتاریا نامیده شده است٬ دولت اکثریت استثمار شده جامعه برای دیکته کردن حکم آزادی و برابری انسانها به طبقات استثمارگر و فائق آمدن بر تلاش ها و توطئه های آنهاست. از نظر شکل٬ حکومت کارگری یک دولت آزاد است که تصمیم گیری و اعمال اراده مستقیم خود توده مردم کارگر و زحمتکش در جامعه را سازمان میدهد. حکومت کارگری بنا بر ماهیت خویش حکومتی گذرا است که با تحقق اهداف انقلاب ضرورت وجودی خود را از دست میدهد و زوال پیدا میکند ."

اما باید اذعان کرد که مبلغین بورژوایی توانسته اند عوامفریبانه این دو مفهوم را مترادف هم قلمداد کرده و از دیکتاتوری پرولتاریا آنگونه که مد نظر مارکس بود٬ تعبیری وارونه و استبدادی ارائه دهند. این هم گوشه دیگری از وارونگی نظام سرمایه داری است. *